VAFE

انچنان مهرتوام در دل و جان جای گرفت که اگر سر برود از دل از جان نرود

هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است, برود از دل من وز دل من آن نرود. آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت, که اگر سر برود از دل و از جان نرود. گر رود از پی …

تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود. هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است. برود از دل من وز دل من آن نرود. آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت. که اگر سر برود از دل و از جان …

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود … برود از دل من و از دل من آن نرود آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت که اگر سر برود از دل و از جان نرود

تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود. هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است. برود از دل من وز دل من آن نرود. آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت. که اگر سر …

هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است برود از دل من وز دل من آن نرود آنچنان مهر توأم در دل و جان جای گرفت که اگر سر برود از دل و از جان نرود.

تا ابد سر نکشد و از سر پیمان نرود هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است برود از دل من و از دل من آن نرود آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت که اگر سر …

تا ابد سر نكشد و از سر پيمان نرود. هر چه جز بار غمت بر دل مسكين من است برود از دل من و از دل من آن نرود. آن چنان مهر توام در دل و جان جاي گرفت كه اگر سر برود از دل و از جان …

آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت, که اگر سر برود از دل و از جان نرود. گر رود از پی خوبان دل من معذور است, درد دارد چه کند کز پی درمان نرود. هر که خواهد که چو حافظ نشود …

1, هرگز نقش تو از لوح دل و جان نرود, هرگز از ياد من آن سرو خرامان نرود … 5, آنچنان مهر توام در دل و جان جاي گرفت, کــه اگر سر برود مهر تو از جان نرود.

هرگزم هرگزم هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود … (آنچنان مهر توام در دل و جان جای گرفت) (که اگر سر برود) (که اگر سر برود از دلم و از) که …

هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است / برود از دل من وز دل من آن نرود. آن چنان مهر تو ام در دل و جان جای گرفت / که اگر سر برود، از دل و از جان نرود. گر رود از …

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست طاقتم اظهار عجزو نا توانی می کند. … بـرود از دل مـن وز دل مـن ـ آن نـرود. آنچنان مهـر توام در دل و جان جای گرفـت. که اگر سر بـود از دل و از جان نرود. گر رود از …

آنچنان مهر توام در دل و جان جای گرفت که اگر سر برود، … آنچنان مهر توام در دل و جان جای گرفت که اگر سر برود، از دل و از جان نرود… #حافظ. 99. نمی پسندم!

هرچه جز بار غمت بر دل مسکین من است. برود از دل من وز دل من آن نرود. آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت. که اگر سر برود از دل و از جان نرود. هرکه خواهد که چو حافظ نشود …

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود در ازل … آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت که اگر سر برود از دل و از جان نرود #حافظ.

آنچنان مهر توأم در دل و جان جای گرفت که اگر سر برود،از دل و از جان نرود #حافظ. So much kindness took place in my heart and soul. If the head goes away, it won’t go …

هر چه جز بار غمت بر دل مسكين منست برود از دل من وز دل من آن نرود آنچنان مهر توام در دل و جان جاي گرفت كه اگر سر برود مهر تو از جان نرود گر رود از پي خوبان دل من معذورست …

هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است. برود از دل من واز دل من آن نرود. آنچنان مهر توام در دل و جان جای گرفت. که اگر سر برود از دل واز جان نرود. گررود از پی خوبان دل من معذور …

راستش من خودم مطمئنم اون روزی که وحید رفته بود سنجش و بعدش زنگ زده بود به دوستاش و … آنچنان مهر توام در دل و جان جای گرفت، که اگر سر برود، مهر تو از جان نرود.

هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است. برود از دل من وز دل من آن نرود. آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت. که اگر سر برود از دل و از جان نرود. گر رود از پی خوبان دل من معذور …

آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت که اگر سر برود از دل و از جان نرود. گر رود از پی خوبان دل من معذور است درد دارد چه کند کز پی درمان نرود. هر که خواهد که چو حافظ نشود …

تا ابد سر نکشد و از سر پيمان نرود. هر چه جز بار غمت بر دل مسکين من است. برود از دل مــــن و از دل من آن نرود. آن چنان مهر توام در دل و جان جاي گـــرفت. که اگر سـر برود از دل و …

تا ابد سر نكشد وز سر پيمان نرود هر چه جز بار غمت بر دل مسكين من است برود از دل من وز دل من آن نرود آنچنان مهر توام در دل و جان جای گرفت كه اگر سر برود از دل و از جان نرود

برچسب‌ها:, , , ,